در تاریخ نهم بهم 1417 شمع ها را فوت کرد و 40 سالگی او ب پایان رسید
صبح فردای ان روز همسر احمد اخگری بچه ها را به مدرسه برد و احمد در خانه تنها شد. 
وقتی احمد از خواب بیدارشد اولین چهره ای که دید چهره خودش در آینه بود که لبخندی بر لب داشت که این لبخند باز شد و صدای خنده اش در دستشویی پیچید زیرا قبل این که همسرش برود احمد را بوسیده بود و رد رژش روی گونه های احمد جا مانده بود 
احمد صورت خود را شست و در عین حال که از خیسیه دمپایی های دستشویی برای اختار دادن به اعضای خانواده اش برنامه میچیند چای دم کرد 
پس از آن که صبحانه خورد تصمیم گرفت روز خود را با گوش دادن به موسیقی ادامه دهد
با اولین موسیقی به یاد سقوط عشق در پرتگاه ابدیت افتاد. با دومین آهنگ بالشتی را در آغوش خود جا کرد. با ترانه سوم خاطراتش را دستکاری کرد و تا آخرین ترانه حوصله کرد.
زمان و مکان در این لحظات برای او معنی نداشت و به همه چیز فکر میکرد هر چیزی که به او وصل شود ارزش فکر کردن داشت.
همیشه زمستون برایش سرما می آورد تا حضور شومینه و صندلی کنار پنجره اش پر رنگ تر شود .
 به دنبال دلیل دلتنگی همیشگی خودش از کودکی تا  به حال بود.
تا این که صدای ورود خانواده اش به خانه ، یقه احمد را گرفت و او را از فضای ذهن خود به سمت روال زندگی کشاند.
 چشم هایش علامت های تعجب را دنبال میکردند و انگار صدای خود را موظف میدانست که به کلماتی که میگوید حس و حال بدهد.
 و انقدر جسم خود را پرواز داد که دوباره روزش با مرگ به پایان رسید  
فرشته مرگ، هنگامی که داشت کالبد احمد را تخلیه روحی میکرد رو به آشنایان او کرد و گفت:ای کاش میدانستید که احمد برای تغذیه روح خود نیاز هایی داشت.
آشنایان گفتن چه نیاز هایی؟
گفت مثلا او برای خواب های شبانه اش به آغوش گرم و لطیفی محتیج بود.
مصداق مردانی که احساس را نمی کشند و زندگی را با ابزار عشق می خواهند

احمد ,صدای منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روستای جزصالح سفلی لرن آکادمی درب های اتوماتیک دبیرستان پسرانه امام علی (ع) اهنگ دبیرستان هاشمی نژاد خرید از گناوه نگاه دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.